کاش ؛ در خیابان ؛غریبه ای ناگاه
رو به روی ایستا ده ات می نشست
و تو؛ رو به روی نشستهی او
سر؛ روی زانو می گذاشتی
و بی انکه قصه ای با دو قهرمان
به یاد بیاورید؛
و بی انکه چیزی بگویید
وبی که چیزی بشنوید
و چیزی؛ ببینید
از هر کجا که ان جا
انتهای دل است
می خندیدید
انقدر که به اشک
اجازه ی ورود بدهید
ان وقت ان که او تو است
دروغ بگویی
که : این ؛ همین اشک اخری
از همان خنده ی اول است.
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.